شهادت اسماعیل هنیه در تهران

سرانجامی جز شهادت برای ایشان کم و دور از شان بود اما چه بد و چه تلخه که مهمان رو تو خونه میزبان شهید کنن، میزبانی که به شدت مهمان دوست و بعضا مهمان پرسته چقدر میزبان سرافکنده و شرمنده میشه

اسماعیل هنیه رو زدن ، تو قلب کشوری که باید امن ترین پناه‌گاهش میبود، ان شاءالله که پاسخی در شأن بدیم ، ان شاءالله که این ان شاءالله ها تموم شه

ما به سرعت و فراتر از حد تصور به نقطه عطف های تاریخ نزدیک میشیم، و بعضیامون هنوز سرگرم این دنیاییم، داریم بازی میکنیم، حواسمون نیست که چه اتفاق هایی دومینو وار داره میوفته…

خیلی زودتر از اون چیزی که فکر کنید، به جنگ آخر میرسیم. به اتفاق خوب آخر میرسیم…

این متن بمونه اینجا.

ساعاتی صبر میکنیم تا موضع رسمی مقامات جبهه مقاومت و البته حضرت آقا منتشر شود.

المپیک۲۰۲۴

– همه ی مقامات کشورهارو ساعت ها زیر بارون نشوندن بهشون یه پلاستیک دادن که رو سرتون بکشین و خیس نشین

– موقع اعلام اسم کشور کره جنوبی گفتن کره شمالی که دشمن خونی همدیگن

– شام آخر حضرت مسیح رو به تمسخر گرفتن

-پرچم المپیک رو هم که برعکس نصب کردن

– درمورد نمادهای فرهنگی ای که نصب شده بود هم صحبت نمیکنم، اینقدر آش شور بود که صدای خودشونم درومد

روسیه تحریم هست و در المپیک حضور ندارد، اسرائیل با چندین شرکت کننده در رشته های مختلف ورزشی حاضر است ، ورزش هم اصلا سیاسی نیست 🙂

-با صدای زجه های مادران و کودکان غزه به المپیک ۲۰۲۴ و آخر الزمان خوش آمدید…

هر جا خدا امتحانت کرد و یک خورده عقب رفتی غصه نخور این امتحان لازم بود تا به ناقص بودن خود پی ببری
یک کمی تلاش کنی جبران می‌شود امتحان فضل خداست و برای رشد نافع و لازم!
#حاج_اسماعیل_دولابی

زیر پرچمت

بسم الله الرحمن الرحیم

به دلایلی با خودم عهد بسته بودم که امسال به هیچ عنوان دوربین به دست نشم، بشینم از سخنرانی استفاده کنم، پای روضه امام حسین (ع) اشک بریزم، بعده مدت ها یه دل سیر سینه بزنم

همین اتفاق هم افتاد منتهی جز شب آخر.

شام غریبان بود؛ سینه زنی یکی دو دقیقه بود شروع شده بود، هنوز همه نشسته بودیم، یهو دیدم یه فروند سوسک داره میاد سمتم، خب من از سوسک ترسی ندارم… این مخلوقِ خدا اومد قشنگ رفت زیر زانوی من، منم خب گفتم الان رد میشه از اونطرف میره دیگه ، دیدم سی ثانیه ای گذشت هیچ اتفاقی نیفتاد، با خودم فکر کردم الان اگر از نشسته به ایستاده تغییر موقعیت بدم که خیلی زشته ، همه نشستن من یهو وسط جمعیت پاشم واسم ببینم سوسک چی شد؟! ، یهو چشم افتاد سمت رفقای سیستم صوت و مسئول رسانه، به بهونه صحبت با اون پاشدم رفتم اونجا . فقط دم گوش مسئول رسانه گفتم ، هیچ کاری ندارم باهات ، اومدم فقط بهم بگی ، پشتم سوسکه یا رفته؟

بررسی کردو دید نیست ، ولی  از فرصت استفاده کرد گفت ، ببین الان من یه خورده کار دارم این دوربینو بگیر برو از مراسم عکس بگیر، من یه چند ثانیه نگاش کردم، دیدم هم در عمل انجام شده قرار گرفتم، هم از من بزرگتره احترامش واجبه ، هم کل محرم نشستی از مراسم استفاده کردی دیگه، امام حسین میخواد اجر خادمی رو هم جدا بهت بده، پاشو برو از حرفه ای که بلدی واسه امام حسین کار کن…

بالاخره ما باز هم و برای اِن اُمین سال متوالی دوربین به دست شدیم و عکاسی کردیم، شده جزو لاینفک زندگیم، حتی اگر دوربینمو فروخته باشم، حتی اگر عهد ببندم دوربین به دست نشم.

.

تو این عکس همه‌ی خادمای هیئت رهروان حاج قاسم دانشگاهیان استان گلستان هستن

از مداح تا مجری، از مسئول صدا تا مسئول رسانه

ولی میدونی چیه؟ اونی که هیچ وقت تو عکس نیست، حتی تو عکس دسته جمعی آخر . عکاسِ

من که ادای عکاسارودر میارم ولی عکاسای واقعی، خالص‌ترین ، بی ریا ترین، و مظلومترین انسان‌های روی زمینن، باور کن:)))

میدونم با این جمله تمام زحماتم رو به فنا دادم رفت، ولی یک بار برای همیشه باید گفته میشد

قربون همه عکاسایی که هیچ وقت هیچ جا دیده نمیشن…

پ ن : از عکاسا عکس بگیرید

 

برای خواهرامون

بسم الله الرحمن الرحیم

این همه مینویسم فقط واسه یه جمله آخر مطلب .بخونید تا بهش برسید .

نمیدونن که واقعا مثل خواهرن واسه من

نمیدونن اگر موقعیتش پیش بیاد یا وقتش برسه من جونمم واسشون میدم، عیدی دادن که هیچی نیست، چهارتا کار راه انداختن هیچی نیست. اینکه زنگ میزنن و کلی عذرخواهی میکنن که پرینتو  بیارم واسشون خوابگاه هیچی نیست، نمیدونن من پرینتو ۳ نصفه شب هم جلوی درب خونه دانشجویی تحویل دادم و میدم که اونم هیچی نیست، مهم، راه افتادنِ کارشونه، مهم اینه که دختری که به هر دلیلی پا شده از شهرشون اومده اینجا درس بخونه یا اصلا نیومده درس بخونه ، نیاز داشته یه مدت استقلال رو تجربه کنه، بنده در حد و توان خودم، نیازشو رفع کنم ، در حد و توان خودم کارشو راه بندازم، نمیدونن یه روزی تو این محل میخواستم امضا جمع کنن که این خوابگاه از اینجا برداشته بشه ولی به هیچ عنوان این موردو قبول نکردم. یه نمیدونمی هست که خیلی آزارم میده، نمیدونن که هر دفعه که میبینشمون از ماشینی پیاده میشن که نباید پیاده بشن، دوست دارم بیارمشون اینجا ساعت ها باهاشون صحبت کنم و تمام ابعاد و خصوصیات و دلایل اون پسر رو براشون شرح بدم، ریزِ ریز با جزئیات از اهداف این کار بهشون بگم، تا تهه تهه این قضیه رو بشینیم باهم صحبت کنیم . حالا یا شما قانع میشی یا من دیگه . اشکالی نداره که : )  بگذریم …

اینقدر این نمیدونم ها زیاده که خیلی هاش قابل گفتن نیست، خیلی های دیگشم بمونه بین من و خدای خودم….

 

این بنده های خوبِ خدا این نمیدونم ها را نمیدونن : )  و همین باعث میشه وقتی روزای اول که میان و کاری دارن، به خاطرِ یه خورده حزب اللهی بودنِ ظاهرمون و شرایط جامعه ، یه گاردی دارن ، یا بهتره بگم یه خورده سفت برخورد میکنن.

و بعضا یه خورده اخماشون میره تو هم  . اشکال نداره ، هر سال همین بوده و ما هر سال صبر میکنیم که خودشون با دفعات بعدی که تشریف میارن متوجه میشن اصلا نیازی به این همه اخم نبود… : )

حالا همونایی که اول ترم اخماشون تو هم بود همونایی که فکر میکردن اگر یه نقصی توی حجابشون هست من برخورد تندی میکنم، همونایی که ما ها عادت کردیم به قضاوتشون ، همین خواهرای خوبِ من تو این چند ماه متوجه شدن، که اصلا اونی که فکر میکردن نبود  🙂

چقدر زبونم بستس واسه خداحافظی اونایی که فارغ التحصیل شدن، اونایی که درخواست مهمان دادن و عزیزانی که به هر دلیلی انتقالی گرفتن….

عرض کردم، اول صحبتم که یه جمله میخوام بگم ، یه حدیثی از امام صاق(ع) هست که یکی از زیباترین حدیث هاست…

امام صادق علیه السلام : آیا دین چیزى جز محبّت است؟

واقعا دین چیزی جز اینه؟ جز اینه که باز امام صادق میگه : مردم را با اعمالتان به دین دعوت کنید نه با زبان هایتان….

ما حتی اگر قصدمون دعوت به دین نباشه، باید یاد بگیریم چطور با یک فردی برخورد کنیم که با یک فرهنگ دیگه از یک شهر دیگه، تو یک خونواده دیگه، با یک سری ارتباطات با دوستای اطرف خودش و هزززززاااار تفاوت دیگه رشد کرده .

ما باید یاد بگیریم گاهی اوقات درسته عمل به قانون واجبه ، عمل به دین واجبه. درسته اون باید دنبال دین میرفته و نرفته و اشکال هم داره  اما آیا ما اونطوری که باید باشیم هستیم؟

اینو هم بگذریم….

این ترم هم تموم شد، خیلی از این خواهرای خوبم دیروز اومدن عیدی هم گرفتن ، استوری هم کردن ، تگ و منشن هم کردن ، که خیلیاشو من یادم رفت اسکرین شات بگیرم و بزارم واستون . ولی همین یک تصویر کفایت میکنه

اونایی که هستن ، این برادرتون تا اینجا هستید و کاری از دستش بربیاد، مخلص تک تکتون هست

اونایی هم که رفتن، خوب بمونید، دیدار تو بهشت ان شاءالله…

تموم 🙂

 

مردهای میدان گمنام زندگی میکنند
خالصانه خدمت میکنند
از زخم زبان های به ظاهر خودی ها هم در امان نیستند
و چیزی که پایان راه بوده و هست ، عزت است، که تمام  و اکملش در دستان خداست
و او خوب میداند که چه کسی را چطور در چه تاریخی و به چه نحوی مهمان ابدی خود کند
و چه خوش است این مهمانی ابدی…
خداحافظ سید ، خدانگهدار خادم امام رضا..
خدانگهدار وزیر عزیز و غیور کشورم